بسیاری از کارآفرینان تصور میکنند نوآوری ذاتاً باارزش است اما این تصور اشتباه است. راهاندازی استارتاپ چیزی بیش از نبوغ و نوآوری نیاز دارد.
مثال آموزنده در این زمینه داستان توماس ادیسون و نیکولا تسلا نوآوران قرنهای نوزدهم و بیستم است. کارآفرینان و مخترعان، ادیسون را به خاطر هزاران اختراع و شم کسب و کاریاش ارج مینهند اما با وجود سهم بسیار زیاد تسلا در تولید، به جریان انداختن و مهار نیروی برق، به سختی او را به یاد میآورند.
دانشگاهها مراکز تحقیق روی نوآوریهای ناب هستند. اما واقعیت این است که تحقیقات آکادمیک با هزینه دولت حمایت میشود. دو مفهوم وجود دارد که سبب پذیرش بازی بینتیجهی جذب سرمایهی دولتی میشود: ارزش فنی و منفعت رساندن به جامعه. این مفاهیم همواره با اصول راهاندازی یک شرکت در تضاد هستند چراکه یک کسب و کار فقط با ایجاد و حفظ مزیت رقابتی به موفقیت میرسد.
در اغلب موارد تکنولوژی هرچقدر هم که خوب باشد مزیت رقابتی لازم برای یک شرکت تازهکار را برای باقی ماندن در بین رقبا ندارد. دانشگاهها در جذب حمایت برای تحقیقاتشان، روی ارزش فنی و اثرگذاری روی منافع جامعه مانور میدهند و اغلب در ایجاد مزیت رقابتی و خلق تکنولوژی با کاربرد تجاری شکست میخورند.
مسلماً استثناهایی هم وجود دارد. تکنولوژیها چه بر اساس یک انگیزه خلق شده باشند و چه بر اساس یک نیاز واقعی، بارها و بارها اتفاق افتاده است که سریعاً توسط شرکتهای بزرگ خریداری شدهاند. اما واقعیت این است که موفقیت در گرو یک استعداد برتر است تا یک تکنولوژی برتر. وظیفهی یک استارتاپ راه اندازی یک کسبوکار واقعی است. تکنولوژی به تنهایی جذابیت کافی ندارد.
اگر یک استارتاپ بخواهد از یک سرمایه گذار خطرپذیر سرمایه جذب کند فقط باید یک کسب و کار واقعی راه بیندازد؛ کسب و کاری که میلیاردها بیارزد. اما سوال اینجاست که یک استارتاپ چگونه میتواند با یک تکنولوژی گذرا و کوتاهمدت یک کسبوکار پایا و جذاب ایجاد کند؟ تکنولوژی چگونه میتواند در قالب یک مزیت ویژه ظاهر شود که سبب ایجاد سود و رشد زیادی میشود و کسب و کارهای میلیاردی پایهریزی میکند؟
بهرهوری استعدادها
در عصر اتوماسیون، استعداد بشری کمیاب شده است و حفظ و رشد دادن خلاقیت بشر ارزشی غیرقابل باور دارد. شرکتهای پیشرو به دنبال این هستند که با جذب بهترین استعدادها مزیت کسب کنند. در عین حال که یک محصول واقعی خلق میکنید اگر تکنولوژیتان بتواند به شما کمک کند تا بهرهوری نیروهای مستعد را بالا ببرید یا بهرهوری مشتریانتان را افزایش دهید، به مزیت رقابتی ویژهای دست خواهید یافت.
شرکتهای بزرگی چون تسلا و گوگل ابزارهایی را برای نیروهای مستعد خود ایجاد کردهاند و محصولاتی را به شیوهی مشتریانشان برای آنها ساختهاند که به آنها وابسته شدهاند و بدون آن محصولات نمیتوانند زندگی کنند. مایکروسافت در این زمینه با محصولات آفیس خود در ۱۹۹۰ به برتری دست یافت.
استعدادهای برتر یکی از ارزشمندترین منابع مزیت رقابتی هستند و باعث کاهش هزینههای سوئیچینگ میشوند. وقتی تیم ها با ابزارهای مورد علاقهشان توانمند می شوند دیگر علاقهای به رفتن به سراغ چیزهای جدید نخواهند داشت و به چیزی میچسبند که به آن ها کمک میکند به بیشترین پتانسیل خود برسند.
کارایی بازاریابی و توزیع
ارزش شرکتها به بازارهایشان است. آنها با مخاطبان و جذبشان ارزش مییابند. حتی اگر محصولات آن ها نتوانند کل ارزش بازار هدف را در دست بگیرند با پتانسیل آن ها برای فروش به مشتریان آتیشان ارزشیابی میشوند.
اثر شبکهای
قدرت اثر شبکهای در جذب سرمایه تاثیر زیادی دارد. لینکدین، فیسبوک، توییتر و اینستاگرام این اثر را از طریق اینترنت و موبایل ایجاد کردند. اغلب شرکتها نیاز دارند که زیر بار فرآیند هزینهبر جذب فروشنده و مشتری بروند. اوبر روشهای کلان را شناسایی کرد (برای مثال زندگی شهری) و برای افزایش رشد خود در عرضه (رانندگان) و تقاضا (مسافران) از قدرت تکنولوژی بهره برد (جی پی اس گوشیهای هوشمند).
ارائه راهکارهای کامل
ارائهی بخشی از یک تکنولوژی ارزش ذاتی ندارد. ارائهی کامل یک تکنولوژی که نیاز برآورده نشدهای را برطرف کند سبب سرازیر شدن مشتریان با جیب پر به سمت آن خواهد شد.
یک مثال ساده در این مورد کامپیوترهای شخصی است. وقتی شرکتهایی مثل اینتل و مایکروسافت شروع به کسب حاشیهی سود بالا کردند فروشندگان درایوهای دیسک، مادربوردها، پرینترها و حافظهها با کاهش قیمتهایشان روبرو شدند.
با بلوغ یافتن یک تکنولوژی، بازیگران قبلی بازار باید محصول و برند خود را تغییر دهند.
منبع:
Building a great startup requires more than genius and a great invention