معیارهای انتخاب یک هم بنیانگذار مناسب از دید «استیو بلنک»
«استیو بلنک» در این مقاله توضیح میدهد که چطور از بیزینس مدل کانواس و دیگر تاکتیکهای پیشنهادی او برای یافتن بهترین هم بنیانگذار برای استارتاپ استفاده کنیم. او میگوید در طی ۲۱ سالی که با تیمهای مختلف کار کردهام برای یافتن یک هم بنیانگذار مناسب، داشتن مهارتهای لازم و شخصیت مناسب نمیتواند کافی باشد.
یکی از ابتداییترین و مهمترین تصمیماتی که یک مدیرعامل بنیانگذار میگیرد این است که چه کسی را برای تحقق چشماندازهایشان وارد هیئتمدیره کند. اگر با بیزینس مدل کانواس آشنا باشید هم بنیانگذار استارتاپ خودتان را خواهید شناخت.
وقتی سرمایهگذاران کارشان را با مدل کانواس شروع میکنند تمایل دارند که روی سمت راست تمرکز کنند؛ جایی که محصول مناسب بازار را مشخص خواهد کرد. اما سمت چپ مدل که اغلب نادیده گرفته می شود به شما خواهد گفت که تیم بنیانگذارتان به چه شکل باید باشد. در یک مدل کانواس موفق، دو طرف باید آینهی هم باشند؛ سمت راست همه چیز را در مورد مشتریان بازگو میکند و سمت چپ چیزهایی که برای رسیدن به آنها نیاز است را مشخص میکند.
بعد از پر کردن کانواس باید تاثیر متقابل خانهها را درک کنید. اینگونه کانواس از یک چک لیست به یک استراتژی تبدیل میشود.
یافتن هم بنیانگذار مناسب یکی از سازندهترین بخش های این استراتژی است. کارتان را با نگاه دقیق به خانهی «فعالیتهای کلیدی» آغاز کنید. در بین نه قسمت کانواس این قسمت بیشتر از همه مشخص میکند که برای ساختن محصول و تحویل موفق آن به مشتری به چه چیزی نیاز دارید. بعد به سراغ خانهی بعدی با عنوان «منابع کلیدی» بروید؛ جایی که چیزهایی که برای اجرای آن فعالیتها مورد نیاز است را مشخص میکند. آیا شکافی بین چیزهایی که در جدول آوردهاید و چیزهایی که نیاز خواهید داشت وجود دارد؟ این شکاف همان تخصصی است که هم بنیانگذارتان باید داشته باشد.
وقتی به آوردن یک هم بنیانگذار فکر می کنید فعالیت هایتان را دقیق تر بررسی کنید. برای انجام این فعالیت ها به چه کسانی نیاز دارید و آیا جای خالی آن ها در تیم احساس می شود؟
قرار نیست هرچیزی که در لیست منابع کلیدی قرار دارد به یک بنیانگذار تعلق گیرد. ممکن است برونسپاری برخی از فعالیتها به یک سوم شخصی مثل فریلنسرها یا پیمانکاران به صرفهتر باشد (این را می توانید در قسمت شرکای کلیدی کانواس منعکس کنید). اما فعالیتهایی که دیانای شرکتتان هستند و موفقیتتان شدیداً در گرو آنهاست را هرگز برون سپاری نکنید.
این نکته را هم به یاد داشته باشید که یک بنیانگذار غیرفنی به یک هم بنیانگذار فنی احتیاج دارد.
راهاندازی یک استارتاپ با یک تیم کاملاً غیرفنی شبیه باز کردن یک رستوران بدون سرآشپز است.
برای استارتاپ هایی که در مراحل اولیه قرار دارند (early stage) ممکن است متعهد بودن به فعالیتها و منابع کلیدی گیجکننده باشد. بنابراین این کار لازم نیست. وقتی تیم بنیانگذارتان در حال گرد هم آمدن هستند روی کارهایی که برای راهاندازی کسبوکارتان لازم هستند تمرکز کنید نه همهی مایلاستونها.
در عوض یک هدف اولیه برای خودتان در نظر بگیرید مثل رسیدن به یک درآمد معین، دستیابی به تعداد مشخصی از مشتریان یا گرفتن مصوبات قانونی. برای رسیدن به اینها به چه چیزی احتیاح دارید؟ بعضی از بنیانگذاران ممکن است بگویند به یک مدیر ارشد فروش و بازاریابی بسیار متبحر نیاز دارم. نه نیاز ندارید. مسلماً روزی نیاز خواهید داشت اما مطمئناً جزء منابع شش ماه اولتان نیست.
بنابراین اولین تفکر شما در مورد ارزیابی یک همبنیانگذار باید این باشد: آیا این شخص مهارت و دانشی را که برای موفقیت کسب و کار من از روز اول ضروری است دارد؟ آیا من برای راهاندازی کارم به آنها نیاز دارم؟
اولین سوال شما باید این باشد، آیا می توانم شرکتی بدون این شخص داشته باشم؟
بعد از اینکه یک نفر را کاندید کردید باید بدانید که این شخص میتواند با شما رشد کند یا نه؟ بنابراین سوال بعدی این است: آیا او میتواند همراه با ما رشد کند؟
باز هم این مساله به این معنا نیست که شما باید همهی گامهایی که برای رشد شرکتتان لازم است را پیشبینی کنید. بلکه فقط باید بدانید که یک هم بنیانگذار پتانسیل رشد با شرکتتان را داشته باشد. آنها باید دانش و مهارت مورد نیاز برای بلندمدت را داشته باشند و یا بتوانند آنها را بیاموزند.
با پیشرفت کارتان، خانههای فعالیتهای کلیدی و منابع کلیدی کانواس را نیز با کارتان تطبیق دهید و ببینید که آیا همبنیانگذاران آتی شما همچنان مکمل تیم خواهند بود یا نه.
برای یافتن یک تیم پویا قرار ملاقات ترتیب دهید
با همهی کارایی و انعطافپذیریای که کانواس دارد وقتی نوبت به ارزیابی فاکتور کلیدی بعدی در انتخاب یک هم بنیانگذار یعنی شخصیت میرسد باید آن را کنار بگذارید.
یک سوم تا نیمی از استارتاپ ها قبل از اینکه حتی بتوانند سرمایه جذب کنند به دلیل مشکلات تیمی از هم میپاشند.
در برابر چنین آمار هشدار دهندهای، یک بنیانگذار چگونه میتواند از درگیریهای شخصی جلوگیری کند؟
برای این کار دیاگرامی وجود ندارد اما چندین دهه تجربهی من میتواند باارزش باشد. سوالاتی که از همبنیانگذار آتی خود خواهید پرسید بسیار شبیه سوالاتی است که در یک رابطهی شخصی میپرسید:
- این شخص چگونه با مشکلات مبارزه میکند و چگونه اختلافات را حل میکند؟
- چقدر تلاش می کند و کار میکند؟ آیا به اندازهی شما کار میکند؟
- آیا انسانی متفکر است یا کوتهفکر؟
برای اینکه به ریشهی این خصوصیات برسید باید با هم بنیانگذار آتیتان قرار ملاقات ترتیب دهید و بیرون بروید. با یک فعالیت جدی مثل هکاتون که نیاز به تصمیمگیریهای زیادی دارد شروع کنید و به دنبال آن حداقل ۳۰ روز به طور موقتی با هم کار کنید. روی مدت زمانش با هم به توافق برسید.
همبنیانگذارانتان باید دوستان شما هم باشند. ممکن است بخواهید با هم تفریح کنید و اوقات خوشی را داشته باشید اما فراموش نکنید که فضای دوستی و یک تعهد کاری بلندمدت با هم متفاوتند و فاصلهی زیادی بین سپری کردن اوقات خوش با یکدیگر و حجم کار تیمی و مهارتهای لازم برای راهاندازی و توسعه دادن استارتاپ وجود دارد. تیمهای زیادی را دیدهام که به دلیل ساده لوحی در درک میزان کار مورد نیاز برای تبدیل یک ایده به یک محصول قابل عرضه، زمین خوردهاند. به یاد داشته باشید که اعداد قدرت زیادی دارند.
اما در مورد بنیانگذارانی که در فکر کردن به یک قرار ملاقات حرفهای بیمناک هستند و فکر میکنند میتوانند همهی کارها را خودشان مدیریت کنند چه؟
اگر کسی از من بپرسد که «آیا میتوانم یک بنیانگذار تنها باشم؟» در جواب میگویم: «به تنهایی بنیانگذار بودن شبیه کف زدن با یک دست است.» تیمهای بنیانگذار زیادی را از یک نفر تا ده نفر دیدهام و به این نتیجه رسیدهام که نمودار یک شرکت موفق بدون شک زنگولهای شکل است. اما نقطهی مناسب جایی بین دو تا چهار نفر است.
حتی اگر ۱۰۰% مطمئن هستید که شما متفاوت هستید و میتوانید به تنهایی کار کنید تحقیق در مورد هم بنیانگذار ارزشش را دارد. به یاد داشته باشید که استارتاپ یک کار دائماً در حال پیشرفت است و تا زمانی که فرضیههایتان تبدیل به یک ایدهی مقیاسپذیر شوند باید به تست کردن آنها ادامه دهید. به مرور زمان محصولتان تکامل خواهد یافت و تغییر بیزینس مدل امری اجتنابناپذیر است. یک تیم بنیانگذار قدرتمند تیمی است که در دائم در حال تکرار است و ایدههای خوب را به عالی تبدیل میکند.
بررسی ذهنیت استارتاپی
با یافتن هم بنیانگذار و شریک فکریتان تحقیق پایان نیافته است. فرهنگ استارتاپی متفاوتتر از هر محیط کسبوکار دیگری است. باید ببینید که همبنیانگذار آتی شما با زندگی استارتاپی هماهنگ هست یا نه.
برای ارزیابی احساسات یک کاندید میتوانید تست خود را بنویسید.
در برابر داستانهای غیرواقعی که در مورد موفقیت کارآفرینان وجود دارد دنیای استارتاپ نیاز به انجام تستهای واقعی و خودارزیابی برای بنیانگذاران بالقوه دارد تا مشخص شود که آنها میتوانند خودشان را وقف استارتاپ کنند یا نه. بنابراین یک بنیانگذار را به صورت نمادین اینگونه میتوان تعریف کرد:
بهترین بنیانگذار آموزش دیده میتواند فردی از یک خانوادهی از همگسیخته باشد که در ارتش، رهبر جوخه بوده است.
منظور از خانوادهی از همگسیخته این است که فرد باید بتواند همه چیز را کنار بگذارد و فقط به نجات کسبوکار فکر کند و باید بتواند در آشفتگی و هرج و مرج عمل کند. منظور از رهبر جوخه این است که فرد بنیانگذار در میانهی یک جنگ، فرصت خواندن راهنمای مبارزه در جنگ را ندارد. این رهبر باید غرایز جنگجویانهی شدیدی داشته باشد، تا سربازانش شکست نخورند. راه مشخصی برای سنجش پتانسیل یک فرد در تبدیل شدن به یک بنیانگذار خوب وجود ندارد اما من می توان به صورت قصهوار به شما بگویم که به دنبال چه هستید: شما کسی را میخواهید که تمرکز زیادی در مواقع آشفتگی داشته باشد، توانایی تصمیم گیری بالایی با داده های کم داشته باشد، بیوقفه کار کند و تسلیمناپذیر باشد، چابک و کنجکاو باشد.
بنیانگذاران باید به تفاوتهای بین افراد با سمتهای مختلف در شرکت واقف باشند. بنیانگذاران شیدا هستند. آنها بیشتر به هنرمندان میمانند تا مهندسان و بازاریابان. یک بنیانگذار فوقالعاده، بینش و اشتیاق به ساختن چیزی دارد که قبلاً هرگز وجود نداشته است.
یافتن هم بنیانگذار مناسب، یافتن فردی با ویژگیهای مناسب نیست بلکه یافتن فردی است که تجارب قبلیاش داشتن این ویژگیها را ثابت میکند. استارتاپ ها بیش از هر سازمان دیگری در دنیا دچار اضطرار هستند. در یک استارتاپی که در مراحل اولیه قرار دارد شما کاری انجام نمی دهید. فکر میکنید که دارید کاری میکنید اما در اصل به دنبال یک بیزینس مدل هستید. محیط یک استارتاپ بسیار متفاوت از یک شرکت بزرگ است. در شرکتهای بزرگ کارمندان با بیزینس مدل های مشخص کار میکنند. مهارتهای مورد نیاز برای تحقیق و جستجو تفاوت بسیاری با مهارتهای مورد نیاز برای اجرا دارد.
بعضیها میتوانند از یک زندگی شرکتی به زندگی آشفتهی استارتاپی گذار کنند. وقتی فرد چنین گذاری انجام داد باید بداند که هر اطلاعاتی که دارد و هر چیزی که آموخته است در این فضای جدید اشتباه است. همبنیانگذار شما باید با این فرهنگ رادیکال استارتاپی آشنایی کامل داشته باشد.
استارتاپ ها منابع و زمان محدودی دارند. آنهایی که موفق می شوند میدانند که آهنگ مصرف سرمایه شبیه تیکتاک یک ساعت است.
استارتاپ های موفق دیکتاتوریهای خیرخواهانهای هستند که هر بار فقط یک تصمیمگیرندهی نهایی دارند. همبنیانگذار شما باید این مساله را درک کند و با آن همراهی کند.
بعد از اینکه شخص مورد نظر خودتان را یافتید یک گام اصلی باقی میماند و آن راضی کردن این شخص برای پیوستن به شماست. برای جلب نظر یک همبنیانگذار باید بدانید که مخاطبتان کیست. چه چیزی موجب برانگیختن این شخص میشود؟ چه چیزی سبب میشود به شما جواب مثبت بدهد؟
یکی از اهداف یک استارتاپ متقاعد کردن افراد به انجام کارهای غیرعادی است؛ مثل متقاعد کردن مردم به خرید یک محصول ناقص و دارای ایراد و یا جلب کردن نظر سرمایه گذاران خطرپذیر بدون چیزی جز یک فایل ارائه. به دنبال یک هم بنیانگذار رفتن هم چندان متفاوت نیست و باید بتوانید با چیزهایی که انگیزانندهی او هستند متقاعدش کنید.
منبع: FirstRound
در مقاله بعدی به سراغ مدیریت هم بنیانگذاران می رویم که اولویتی فراموش شده در استارتاپ هاست و عدم وجود آن یا انجام نادرست آن می توان منجر به شکست استارتاپ ها شود: