وقتی صحبت از مدیریت میشود معمولا اولین چیزی که به ذهن بنیانگذاران یک استارتاپ میرسد مدیریت کارمندان است. اما واقعیت این است که بنیانگذاران باید قبل از کارمندان ، یکدیگر را مدیریت کنند.
علیرغم اینکه مدیریت هم بنیانگذاران بسیار مهم و دشوار است غالب مشاورهها و توصیهها در مورد چگونگی مدیریت کردن کارمندان است. اما مدیریت کارمندان اولویت اول نیست چرا که در مراحل اولیه راهاندازی یک استارتاپ که فقط دو یا سه بنیانگذار وجود دارد، مدیریت نامناسب هم بنیانگذاران میتواند منجر به شکست استارتاپ شود.
مدیریت هم بنیانگذاران به دلایل زیر دشوار است:
- اول اینکه خطوط شفافی برای گزارشدهی مستقیم بین تیمهای هم بنیانگذاران وجود ندارد. هم بنیانگذاران که بسیاری از اوقات نقش مدیرعامل را هم بر عهده دارند افراد توانمندی هستند اما به این معنا نیست که بهترین مدیر در همهی زمینهها باشند. برای مثال قرار نیست او یک مدیر محصول یا یک مدیر فروش هم باشد.
- هم بنیانگذاران به ندرت تجربهای در مدیریت دارند. آنها همراه با راهاندازی و هدایت استارتاپ یاد میگیرند و این یادگیری زمان میبرد.
- یک تصور اشتباه بین اغلب بنیانگذاران وجود دارد و آن این است که چون همه در یک تیم قرار دارند و در جهت یک هدف کار میکنند به مدیریت نیازی ندارند.
- راهاندازی و هدایت یک استارتاپ فشار زیادی به بنیانگذاران وارد میکند و این فشار سبب تصمیمگیریهای نامناسب و از دست دادن کنترل میشود. اینگونه است که اشتباهات کوچک تبدیل به اشتباهات بزرگ میشوند.
- ایجاد ارتباط حتی بین دو نفر، سختتر از چیزی است که فکرش را میکنید.
- تصمیم به راهاندازی یک شرکت از صفر و تبدیل آن به یک کسب و کار بزرگ نیازمند منیت است. بنیانگذاران اغلب غرور زیادی دارند. این غرور با هر موفقیت بیشتر میشود و با هر شکستی افت میکند. و همین بالا و پایین شدنها سبب تنش، خرد شدن اعصاب و بروز مجادله میشود.
- تقسیم مسئولیتها معمولا شفاف نیستند و این میتواند منجر به جنگ قدرت، احساس مورد ستم واقع شدن و توجه به جزئیات و حاشیهها شود.
- تصمیمگیری در تیمهای کوچکی که از افراد همتراز تشکیل شده است، بهخصوص وقتی اختلاف نظر وجود دارد میتواند سخت باشد.
ایجاد ارتباطات مناسب و برگزاری مرتب جلسات بین هم بنیانگذاران، میتواند بر این مشکلات غلبه کند و محیط کاری خوبی ایجاد کند. این نوع ارتباط مهمتر از علاقهی بنیانگذاران به یکدیگر است. علاقهی بین هم بنیانگذاران برای ایجاد ارتباط مناسب کافی نیست و در هنگام بروز نیازها کارساز نیست. هم بنیانگذاران باید به طور مرتب مسائل را با هم بررسی کنند و با هم در ارتباط باشند.
این جلسات بهتر است که در خارج از شرکت تشکیل شود. در این حالت وقفههای ایجاد شده در جلسه کاهش مییابد و تنش روانی نیز کم میشود. البته به شرطی که ناپدید شدن شما در وسط روز روی کارکنان تاثیر منفی نداشته باشد. اگر در این جلسات متوجه شدید که حتی خارج از شرکت هم نمیتوانید مکالمات صادقانهای با هم داشته باشید با مشکل مواجه هستید.
اوایل کار یک استارتاپ که یک ایده در حال تبدیل شدن به یک کسب و کار است اولین مذاکرات دشوار شما آغاز میشود. شما و هم بنیانگذارانتان باید مسئولیتها را تقسیم کنید، اهداف و وظایفی که برای رسیدن به این اهداف باید انجام شوند را تخصیص دهید. قدرت تصمیمگیری نهایی در هر حوزهای باید به افراد واگذار شود. قسمتی از این قدرت به مدیرعامل ، بخشی به مدیر محصول ، بخشی به مدیر فنی و همینطور مدیر فروش واگذار میشود.
به یاد داشته باشید که اگر افراد حس کنند که از تصمیمگیری کنار گذاشته شدهاند این مکالمات میتواند تبدیل به مجادله شود. واگذاری قدرت، کار دشواری است اما برای ایجاد یک ساختار مدیریتی الزامی است.
بخشی از علت اینکه باید مسئولیتها را زودتر تخصیص دهید این است که انتظارات خودتان و هم بنیانگذارانتان را تعیین کنید. مدیریت هم بنیانگذاران آسان نیست و نباید انتظار داشته باشید که آسان باشد. یکی از شوکهای بزرگی که در کار کردن با دیگران به افراد وارد میشود این است که پی میبرند که چقدر مدیریت سخت است. بنابراین داشتن انتظارات منطقی در مورد آن میتواند کمککننده باشد. اینکه از قبل بدانید خواهید جنگید، اعصابتان خرد خواهد شد و چالش خواهید داشت، این اتفاقات برایتان قابل درک و منطقی خواهد شد. داشتن استراتژی برای برخورد با هر یک از این اتفاقات میتواند از نابودی کسب و کارتان جلوگیری کند.
یادتان باشد که مدیریت یک شیوهی شخصی نیست و در صورت نیاز بهتر است از یک منتور خوب کمک بگیرید.
متن اصلی مقاله را در بلاگ آرون هریس مطالعه کنید.