استارتاپی که سالها عزیز سرمایه گذاران سیلیکون ولی بوده، حکم ارزش دهها میلیارد دلاری خودش را صادر کرده و قرار بود پیشروی این فضا باشد و به شرکتهایی چون فیسبوک و گوگل بپیوندد حالا در عرض چند روز سقوط میکند، بیش از ۷۵% از ارزش شرکت افت میکند، مدیرعامل از کار برکنار میشود و ارزش سهام سرمایهگذاران و کارمندان افت میکند.
«آدام نیومن» با برکناریاش از مقام مدیرعامل «ویورک» فصل دیگری به درام سیلیکون ولی اضافه کرد و دوباره یکی از چالشهای مطرح آن را پررنگتر کرد: چطور باید یک نابغه را کنترل و مدیریت کرد؟
واقعیت این است که بدون دیدگاه، انگیزه و جاهطلبی نیومن، ویورکی وجود نداشت. اما کسی که اشتیاق، ذکاوت و دیدگاه ایجاد ویورک را داشت همان کسی است که اکنون نقاط ضعفش بر کسی پوشیده نیست.
گاهی اوقات بنیانگذاران استارتاپها خودآگاهی، موقعیتسنجی و شم تجاری راهاندازی کسب و کارهای تحولآفرین را دارند و آنها را از بازارهای خصوصی به بازارهای عمومی هدایت میکنند. اما سرمایه گذاران خطرپذیر نباید از هر بنیانگذاری توقع داشتن همهی توانمندیهای لازم برای هدایت و عرضه عمومی یک شرکت را داشته باشند. حتی اگر آنها واجد این شرایط هم باشند نباید فراموش کرد که شهرت و ثروت میتواند افراد را تغییر دهد. و وقتی این موضوع را زیر ذرهبین قرار ندهید با بنیانگذاری متفاوت از شخصی که با او شروع به کار کردید مواجه خواهید شد. (در این رابطه میتوانید مقالهای با عنوان «آیا بنیانگذار موفق یک استارتاپ لزوما میتواند یک مدیرعامل خوب هم باشد؟» را مطالعه کنید)
بدون افرادی چون آدام نیومن، تراویس کالانیک یا ایلان ماسک، استارتاپهایی که کل صنایع را تغییر میدهند نیز وجود نخواهند داشت. اما این افراد آرمانگرا هم پتانسیل نقاط ضعف انسانی را دارند. و اینجا جایی است که سرمایه گذاران خطرپذیر وارد میشوند و دخالت میکنند. اما منظور این نیست که روی استارتاپی که یک نابغهی دیوانه هدایتش میکند سرمایهگذاری نکنید. اگر میخواهید از تغییر و تعلیق به دور باشید قید این حرفه را بزنید. همینطور قرار نیست که کنار بایستید و منتظر باشید تا دکمهی عرضهی عمومی را بزنید. (در این رابطه میتوانید مقالهای با عنوان «چه زمانی بنیانگذار یک استارتاپ باید از سمت مدیرعامل کنارهگیری کند» را مطالعه کنید.)
وضعیت اوبر را به یاد بیاورید. هیئت مدیره تصمیم به برکناری کالانیک کرد. با این برکناری اوضاع آرام شد و انتقادها از هیئت مدیره کمتر شد اما این مساله بدون توجه به این موضوع که آیندهی نوآوری این شرکت چه خواهد شد اتفاق افتاد. بازار به اوبر اعتماد نداشت و عرضهی عمومی شتابزده انجام شد. سهام دچار تزلزل شد و صاحبان سهام چیزی گیرشان نیامد.
بنابراین باید خیلی زودتر از اینها خود را در هدایت استارتاپهای پرتفویتان دخیل کنید. سرمایه گذاری خطرپذیر یک کسب و کار به شدت رقابتی است. این مسئولیت یک سرمایه گذار خطرپذیر است که استارتاپ های مرحلهی نوپایی را در طول چرخه عمرشان هدایت کند.
اما بعد از ویورک چه بر سر سرمایه گذاری خطرپذیر خواهد آمد؟ در یک کلمه هیچ
سرمایه گذاری خطرپذیر یعنی شرطبندی جسورانه به امید بازگشت بالا. این نوع سرمایهگذاری با ریسک عجین شده است. سرمایه گذاران خطرپذیر باید سهام استارتاپها را به قیمت مناسب بخرند تا ریسک تک تک آنها را در نظر بگیرند و پرتفولیویی بسازند تا بهترین بازگشت ممکن را داشته باشد.
«ویژن فاند» هم در مورد ویورک همین کار را کرد اما ذات ریسک همین است. در دنیای استارتاپها گاهی اوقات بخشی از پولتان و گاهی کل آن را از دست میدهید.
گاهی هم پولی که بدست میآورید از پارو بالا میرود. «سافت بانک» زمانی ۲۰ میلیون دلار روی یک شرکت تازه کار چینی به نام علی بابا سرمایهگذاری کرد. آن سهم الان ۱۰۰ میلیارد دلار میارزد؛ به علاوه ۱۱ میلیارد دلار سهامی که چند سال پیش فروخته شد.
۱۱۱ میلیارد دلار تقسیم بر ۲۰ میلیون دلار میشود ۵,۵۵۰ برابر. هیچ سرمایهگذاری دیگری مثل سرمایه گذاری خطرپذیر در دنیا وجود ندارد که یک دلار را به هزاران دلار تبدیل کند. غصهی ویورک این فرمول پایهای را تغییر نمیدهد.
در هر پرتفولیویی زیان وجود دارد. منحنی J همیشه زنده و برقرار است و بر اساس آن در سالهای اولیهی یک صندوق، زیان بیش از سود تحقق مییابد؛ حتی در مرحلهی رشد.
ویورک هم هنوز نمرده و زنده است و خود را بازسازی خواهد کرد و ممکن است بزرگترین چرخش را در دنیای استارتاپها داشته باشد.
آیا ویژن فاند پولی بدست خواهد آورد؟ بستگی به امتیازات تعیین شده و هزاران متغیر دیگر دارد که در هفتهها و ماهها و سالهای آتی مشخص خواهد شد. خیلی زود است که در مورد ویژن فاند قضاوت کنیم. هنوز پنج سالی زمان لازم است تا اطلاعات کافی را برای ارزیابی جاهطلبیهای ویژن فاند بدست آوریم.
«مت استولر[۱]» وضعیت ویورک را نماد سرمایهداری جعلی میداند؛ سیستمی از داستانهای پایهگذاری جعلی و نمودارهای رشد غیرواقعی که برای از میان بردن رقبا شرکتهای انحصارگرایانهی بلندمدت و پایدار ایجاد میکنند. این سبب میشود کار واقعی سرمایه و معنای واقعی سرمایهگذاری گم شود.
اما نباید فراموش کرد که تعداد بسیار بسیار کمی از شرکتها (چه با پشتوانهی سرمایه گذاری خطرپذیر و چه بدون آنها) از روز اول سودده هستند. سرمایهگذاری، پل بین طرح و اجراست.
ولی سوال اینجاست که زیانده بودن یک شرکت چقدر طول میکشد؟ یک یا دو دهه پیش معمول بود که شرکتها برای عرضهی عمومی شدن باید سودآور شوند. اما چرا؟ چرا یک شرکت باید سرعت سرمایهگذاریاش را کاهش دهد و جریان نقدینگی خود را مثبت کند؟ چرا زودتر نه؟ چرا دیرتر نه؟
در چند سال اخیر بعضی از سرمایهگذاران به جای توجه به جریان نقدینگیشان به شدت روی رشد پرتفویشان تمرکز کردهاند. آنها تمایل دارند حتی سالها برای رسیدن به سود صبر کنند. به عبارت دیگر تعداد سرمایهگذارانی که به ارزش بالقوهی نهایی یک کسب و کار دید بلند مدت دارند در حال افزایش است.
ویورک امروز میتوانست سودده باشد. میتوانست مکانهای خود را محدود کند و برخی را ببندد تا جریان نقدینگیاش مثبت شود. مسلما ویژن فاند این موضوع را درک میکند. اما چرا وقتی موقعیتهای بالقوه وجود دارد باید به سود کم بسنده کرد؟
امروز سرمایهگذاری خطرپذیر بیش از هر زمان دیگری در حال سرمایهگذاری روی رشد آتی و بلندمدت است.
متن اصلی این مقاله را در سایتهای FastCompany و Techcrunch مطالعه کنید.
[۱] Matt Stoller