کارآفرینان کار خود را با افقی بلندمدت آغاز میکنند: راهاندازی استارتاپ، هدایت آن، استخدام نیرو، به دست آوردن سود، ایجاد تغییر و در نهایت رسیدن به ثروت. و چون اغلبشان پر از شور و اشتیاق ایدهشان هستند برای نظارت بر اجرای آن هم برنامهریزی میکنند و یکی از بنیانگذاران به عنوان مدیرعامل استارتاپ انتخاب میشود.
ارزش یک بنیانگذارِ مدیرعامل به حدی است که شرکت سرمایه گذاری خطرپذیر اندرسن هورویتز[۱] در مقالهای مینویسد «چرا ما بنیانگذارانِ مدیرعامل را ترجیح میدهیم؟». بن هوروویتز در این مقاله سه ویژگی برتریدهنده به کارآفرینانِ مدیرعامل نسبت میدهد: دانش جامع، اقتدار اخلاقی و تعهد بلندمدت.
اما آیا همهی کارآفرینان دارای چنین خصوصیاتی هستند و خودشان باید کار مدیرعاملی را هم پیش ببرند؟ یا فرد دیگری غیر از آنها باید متصدی چنین جایگاهی باشد؟ آیا واژهی کارآفرین معادل واژهی مدیرعامل است؟
کارآفرین و مدیرعامل دو واژهای هستند که گاهی اوقات به جای هم استفاده میشوند. درست است که این دو مسئولیت اشتراکاتی دارند اما تفاوتهایی هم بینشان وجود دارد. کارآفرین کسی است که مسئولیت ایجاد و راهاندازی یک کسبوکار را برعهده دارد در حالی که مدیرعامل کسی است که بعد از راهاندازی کسبوکار، مسئولیت اجرا و پیشبرد آن را به عهده میگیرد.
کارآفرینان توانایی خلق ایدههای جدید، ارائه آن به سرمایهگذار و ایجاد زیرساختهای یک کسبوکار با منابع محدود را دارند و مدیران عامل توانایی حفظ و رشد دادن یک کسبوکار بعد از راهاندازیاش را دارند.
بنابراین چرا با وجود این تفاوتها اصرار بر تبدیل شدن کارآفرین به مدیرعامل وجود دارد؟
- شرکتهای موفق بسیاری وجود دارند که بنیانگذاران اصلیشان کار مدیریت عاملی را هم بر عهده داشتهاند و شرکت را به موفقیت رساندهاند. مثل جف بزوس در آمازون، بیل گیتس در مایکروسافت، لری الیسون در اوراکل و … .
- کارآفرینان شناخت دقیقی از کسبوکارشان دارند. تخمین زده شده که حدود ۴ سال طول میکشد که یک استارتاپ تبدیل به یک کسبوکار واقعی شود و بین ۷ تا ۱۰ سال هم طول میکشد که به موفقیت برسد. فردی که به عنوان مدیرعامل بعدا به شرکت ملحق میشود در بخشی از سابقهی آن حضور ندارد و باید در مورد شرکت از ابتدا یاد بگیرد. و این گاهی به معنای از دست دادن نکات کلیدی است که ممکن است در پیشرفت آتی کسبوکار مهم باشد.
- کارآفرینان، طولانیمدت در کسبوکار حضور دارند. بن هورویتز معتقد است کارآفرینانِ مدیرعامل به این دلیل بهتر هستند چون تعهد بلندمدت به موفقیت آن دارند. مدیران عامل، تنها تمایل به هدایت یک شرکت موفق را دارند و اگر گزینه بهتری پیدا کنند ممکن است کار را رها کنند. اما بنیانگذارانِ مدیرعامل شرکت خودشان را هدایت میکنند و به همین دلیل متعهدتر هستند.
اما نقاط ضعف آنها چه؟
- کارآفرینان اغلب آموزش و تجربهی کافی برای هدایت کسبوکار را ندارند. یک کارآفرین میتواند با یک ایده خوب و یک ارائه قوی به سرمایهگذاران، استارتاپ خود را راهاندازی کند اما پیشبرد و رشد آن نیاز به تجربه و آموزش دارد.
- کارآفرینان در مقابل تغییرات و تصمیمات سخت مقاومت میکنند و منعطف نیستند. علاقه و اشتیاق یک کارآفرین به ایدهاش نکتهی مثبتی است اما میتواند نتایج منفی هم در پی داشته باشد و در مقابل تغییرات لازم از خود مقاومت نشان دهند. همچنین در مقابل تغییرات اجتنابناپذیری چون چرخش (پیوت) هم سرسخت خواهند بود.
«نوام واسرمن[۲]» نویسنده کتاب «مصائب بنیانگذار[۳]»، در تحقیقات خود روی ۴۶۰ استارتاپ امریکایی به نتایج متناقضنمایی رسید. تحلیلهای آماری او نشان داد که کنار رفتن بنیانگذاران از نقش مدیرعاملی سبب افزایش ارزش سهام شرکت میشود.
او در تحقیق دیگری روی ۲۱۲ استارتاپ متوجه شد که تعداد کارآفرینانی که در قالب مدیرعامل استارتاپ دوام میآورند بسیار پایین است بخصوص در استارتاپهای با پتانسیل بالا. ۵۰% از بنیانگذارانی که مدیرعامل استارتاپ میشوند تا سال سوم کنار میروند. در سال چهارم ۴۰% از آنها همچنان به کارشان ادامه میدهند. و فقط ۲۵% از آنها در زمان اولین عرضه عمومی شرکت در جایگاهشان باقی میمانند.
در تحقیق دیگری هم که World Management Survey ارائه کرده است بیش از ۱۳ هزار شرکت متوسط و بزرگ در ۳۲ کشور مورد بررسی قرار گرفتهاند. و نتیجه این بوده که شرکتهایی که توسط بنیانگذارانشان هدایت میشوند ۹.۴% بهرهوری کمتری نسبت به بقیه دارند.
درست است که افرادی چون بیل گیتس و جف بزوس توجهها را به سمت خود جلب میکنند اما این نشانهی معمول بودن اینگونه افراد نیست بلکه به سبب نادر بودنشان است که بر سر زبانها میافتند. پس باید گفت کارآفرینانِ مدیرعامل موفق، استثنا هستند نه یک قاعده. آنها علاوه بر توانایی راهاندازی یک استارتاپ، توانایی رهبری آن را هم دارند.
واسرمن در ادامهی تحقیقاتش میگوید تناقض جالب در این مورد این است که وقتی بنیانگذارانِ مدیرعامل واقعا خوب کار میکنند احتمال اینکه جایگزین بشوند افزایش مییابد! اما چرا؟
اوایل کار یک استارتاپ، بنیانگذاری که ایده را شکل داده و تبدیل به محصول یا خدمت میکند بهترین فرد برای هدایت و توسعهی اولیهی آن است. اما به مرور و با رشد آن، چالشها و مشکلات یک استارتاپ هم بیشتر میشود. حال محصول باید فروخته شود؛ یک واحد فروش ایجاد شود؛ مسائل مالی پیچیدهتری مدیریت شود؛ تعامل با مشتری بیشتر شود؛ و به طور کلی با چالشهای بیشتر و سختتری باید سر و کله زد که خارج از تواناییهای بیشتر بنیانگذاران است.
وقتی چنین میشود تیم و هیئت مدیره با چالش متقاعد کردن این افراد به کنارهگیری روبرو میشوند. شاید آنها منطقا متوجه این موضوع باشند اما از نظر احساسی چنان وابسته به کارشان هستند که متقاعد کردنشان برای واگذاری مدیرعاملی به شخص دیگر بسیار سخت است اما نهایتا برای موفقیت استارتاپ باید این کار را کرد.
رید هافمن[۴] بنیانگذار لینکدین میگوید «اضافه کردن یک مدیرعامل از بیرون به شرکت میتواند بازگشت مالی خوبی را رقم بزند و مهمتر اینکه در بزرگ شدن آن تاثیر زیادی بگذارد. تجربهی شخصی موفق خودم در این مورد، استخدام «جف وینر» به عنوان مدیرعامل و شراکت با اوست.»
در نهایت باید بدانیم که کارآفرینان لزوما مدیران عامل خوبی نیستند. فقط به این دلیل که ایدهی نوآورانه داشتهاند و اجرایش کردهاند معنایش این نیست که آموزش دیده، بامهارت و باتجربه هستند و یا حتی ذهنیت لازم برای پیشبرد یک کسبوکار را دارند.
کسبوکارها اغلب فرزندان کارآفرینان نامیده میشوند. اگر واقعا چنین است کارآفرینان باید آمادگی این را داشته باشند که برای آسیب نرسیدن به این فرزند، تصمیم مهمی بگیرند و به موقع از جایگاه مدیرعاملی کنار بکشند.
در مقاله بعدی به این موضوع پرداختهایم که چه زمانی یک کارآفرین باید از جایگاه مدیرعاملی کنار برود:
چه زمانی بنیانگذار یک استارتاپ باید از سمت مدیرعامل کنارهگیری کند؟
منابع:
https://www.entrepreneur.com/article/309811
https://hbswk.hbs.edu/item/the-founding-ceos-dilemma-stay-or-go
https://qz.com/work/1125919/we-finally-have-proof-that-visionary-founders-make-the-worst-ceos/
https://a16z.com/2010/04/28/why-we-prefer-founding-ceos/
[۱] Andreessen Horowitz
[۲] Noam Wasserman
[۳] Founder’s dilemma
[۴] Reid Hoffman