چرا افسردگی کارآفرینان مورد توجه سرمایه گذاران خطرپذیر قرار گرفته است؟
کارآفرینی و فرهنگ مدرن استارتاپها ممکن است راهی هیجانانگیز، پویا و خلاقانه برای ایجاد یک مسیر شغلی به نظر برسد اما این سبک از زندگی بسیار پراسترس، شدیداً رقابتی و پرزحمت است. بار سنگینی روی دوش بنیانگذاران وجود دارد. آنها همیشه مسئولیت راضی نگه داشتن کارمندان، خانوادهها، سرمایه گذاران و مشتریهایشان را بر عهده دارند.
اگر از یک بنیانگذار سوال کنید که کارهای استارتاپ چطور پیش میرود احتمالاً جوابی مثل «عالی!» دریافت خواهید کرد. فشار زیادی روی بنیانگذاران برای ضعیف نشان ندادن خود و تسلط بر مسائل داخلی و خارجی وجود دارد. وقتی اوضاع حسابی به هم ریخته است شما به عنوان یک بنیانگذار مجبور هستید قدرتمند، بااعتماد به نفس و خوشبین باشید.
«توبی توماس[۱]» کارآفرینی را به شیرسواری تشبیه میکند! مردم به شخصی که سوار شیر است نگاه میکنند و میگویند «چقدر شجاع است!» و او پیش خود میگوید «عجب کاری کردم که سوار شیر شدم. حالا چگونه باید جلوی خورده شدن خودم را بگیرم.»
اغلب از کارآفرینان انتظار میرود که غرق کسب و کارشان شوند اما این غرق شدن میتواند منجر به منزوی شدن و در بعضی از آنها حتی با وجود خوب پیش رفتن کارها، منجر به افسردگی و افکار منفی شود.
بنابراین بسیاری از بنیانگذاران در جایی از مسیرشان احساس افسردگی میکنند و معمولاً هم در مورد آن با کسی صحبت نمیکنند. بسیاری از شرکتها از این دوران تاریک جان سالم به در نمیبرند.
افسردگی در دنیای استارتاپ ها واقعیت متداولی است که کمتر در مورد آن صحبت میشود. غالباً مرز بین استرس، نگرانی عمیق و افسردگی مشخص نیست و اغلب کارآفرینان با مشکلات بهداشت روانی گستردهای در زندگی خود روبرو میشوند. بسیاری از آن ها با افسردگی دست و پنجه نرم میکنند و سعی دارند علایم آن را نادیده بگیرند. اما این استراتژی میتواند برای خودشان، شرکتشان و اطرافیانشان بسیار مخرب باشد.
اغلب کارآفرینان از بیرون به نظر عالی میرسند. اما چیزی که از بیرون دیده نمی شود خستگی و احساس خلاء آنهاست. آنها ممکن است این حس را داشته باشند که از نظر فیزیکی و احساسی تخلیه شدهاند و شروع میکنند به زیر سوال بردن تصمیماتشان، برای تصمیمگیری با چالش مواجه میشوند، خواب راحت و کافی ندارند و غذاها به نظرشان خوشمزه نمیآید. از دست دادن علاقه، بیتفاوتی و در حالت کلی افسردگی شروع میکند به تاثیرگذاری روی تواناییهایشان. شکست از همه طرف سایه میاندازد و جایی برای لاپوشانی کردن وجود ندارد.
«برد فلد[۲]» می گوید: «وقتی در اواسط دههی ۲۰ زندگی بودم علیرغم اینکه شرکت موفقی را اداره میکردم، افسردگی داشتم و میترسیدم با شخص دیگری غیر از روانپزشکم در این مورد صحبت کنم. حتی از اینکه پیش یک روانپزشک میرفتم هم شرمنده بودم.
ترسم از این بود که اگر در مورد احساسات منفی خودم با دیگران صحبت کنم آنها مرا جدی نگیرند و یا به من احترام نگذارند.
بعد از حباب دات کام ها و حوادث ۲۰۱۱ دوران سختی را پشت سر گذاشتم. وقتی دوباره در اواخر سال ۲۰۱۲ افسرده شدم این بار دیگر در موردش حرف زدم و پنهانش نکردم. اینگونه آموختم که چگونه کنترلش کنم تا دورانش سپری شود.
در این سالها به این نکته پی بردم که علاوه بر آموزش دادن، آموختن هم سبب انگیزه بخشیدن و تقویت روحیهام می شود که قبلاً از آن غافل بودم. همین شد که بعد از پی بردن به این موضوع سعی کردهام ترکیبی از آموزش دادن و آموختن را در زندگی در پیش بگیرم و ترکیب این دو تاثیر شگفتانگیزی در زندگی ام داشته است.
کارآفرینان بسیار زیادی را در زندگی دیدهام که با افسردگی دست و پنجه نرم کردهاند و مانند گذشتهی من، از صحبت در مورد آن واهمه داشتهاند. بهتر است که خودتان باشید، آسیبپذیر بودن خودتان را قبول کنید و در مورد احساسات و افکارتان صداقت داشته باشید.
در مورد احساساتتان روراست باشید و حتی در محل کار پنهانشان نکنید. وقتی در مورد احساساتتان صادق باشید با افراد دوروبرتان ارتباط عمیقتری خواهید داشت.»
مسلماً کارآفرین شدن ذاتاً کار افسردهکنندهای نیست و تصمیم به راهاندازی یک استارتاپ شما را در معرض خطر قرار نمی دهد. اما افسردگی مسالهی مهمی است و باید به آن توجه شود.
تعداد کمی از بنیانگذاران آشکارا در مورد افسردگیشان صحبت میکنند و این ریسک پنهانی است که در زندگی بسیاری از کارآفرینان میتواند کمین کند. اگر کارآفرینان نیاز به برچیدن فقط یک چیز داشته باشند آن چیز، شرم حاصل از افسردگی است.
کمک خواستن شما را آسیبپذیر میکند اما این به معنای ضعف شما نیست. کمک گرفتن از دیگران در زمان افسردگی یکی از شجاعانهترین کارهایی است که میتوانید انجام دهید. با خانوادهتان، دوستانتان و هرکسی که به او اعتماد دارید صحبت کنید. اینگونه احتمال زیادی دارد با افراد دیگری هم که تجربهی مشابهی دارند آشنا شوید.
«سین پرسیوال[۳]» مدیر ارشد سابق MySpace و کارآفرین، در وبسایت خود پیغامی با این مضمون نوشته است: «وقتی شرایط خوب نیست، کمک بگیرید». او نوشته است که «سال گذشته با کسب و کار و افسردگی خود سروکله زدهام و اگر شما هم چنین احساسی دارید با من تماس بگیرید.»
برد فلد بعد از اینکه در وبلاگ خود شروع به نوشتن در مورد نگرانی ها و افسردگیهایش کرد انتظارش را نداشت که صدها ایمیل از طرف کارآفرینان دیگری که چنین تجربهای داشتند دریافت کند. او میگوید «اگر لیست اسامی را ببینید شگفتزده خواهید شد. آنها افراد بسیار موفق و کاریزماتیکی هستند که با مشکلات روحی خود در سکوت دست و پنجه نرم میکنند. شرم از ابراز احساسات سبب میشود آنها مشکلشان را پنهان کنند که این کار همه چیز را بدتر میکند.»
در سال ۲۰۱۵ مطالعهای توسط دانشگاه کالیفرنیا انجام گرفت که نشان میداد ۴۹% از کارآفرینان از مشکلات روحی رنج می برند. مطالعات موسسه گالوپ هم نشان میدهد که ۳۴% از کارآفرینان احساس نگرانی میکنند (۴% بیش از سایر شاغلان) و ۴۵% گفتهاند که استرس دارند (۳% بیش از سایر شاغلان).
اما شاید فقط پراسترس بودن ذات کارآفرینی نیست که آمار و ارقام مربوط به نگرانی و استرس را بالاتر نشان میدهد. بر اساس تحقیقات، بسیاری از کارآفرینان ویژگیهای شخصیتیای دارند که آنها را آسیبپذیرتر می کند. «فریمن[۴]» میگوید: «افرادی که پرانرژیتر، باانگیزهتر و خلاقتر هستند احتمال بیشتری دارد که کارآفرین شوند و اینگونه افراد حالات احساسی قویتری هم دارند. این حالات میتواند شامل افسردگی، یاس و ناامیدی، بیهودگی و بیانگیزهگی باشد. بنابراین ریسک افسردگی در کارآفرینان نسبت به افراد معمولی بیشتر است.»
یکی از باورها در فضای کسبوکار این است که شما باید کسب و کارتان را تا رسیدن به نقطهی فروش به یک شرکت بزرگتر ادامه دهید و موفقیت یعنی رسیدن به این خط پایان. اما برای بسیاری از کارآفرینان این به معنای موفقیت نیست چرا که ترجیح میدهند کسب و کارشان یونیکورن شود.
مطالعهای توسط دانشگاه هلسینکی در سال ۲۰۱۷ بر روی کارآفرینانی که در معرض فروش کسب و کارشان قرار داشتند انجام شد و نتایج MRI نشان داد همان قدر که والدین وابستهی فرزندانشان هستند کارآفرینان نیز وابستهی کسب و کارشان هستند.
«لورا ریچ» نویسنده و کارآفرین استارتاپی میگوید: «بعد از اینکه کسبوکار رسانهای خودم را فروختم یکی از دوستانم گفت برایم جای سوال است که چرا خوشحال نیستی؟ برای خود من هم معما بود. ما سخت کار کرده بودیم و شرکت را به جایی رسانده بودیم که یک شرکت دیگر حاضر شده بود آن را بخرد. دیگر، فشارهای قبل رویم نبود اما خبری از خوشحالی هم نبود.»
بعضی از کارآفرینان بعد از فروش کسب و کارشان دچار «سندرم ثروت ناگهانی[۵]» می شوند چرا که برنامهای برای مدیریت این پول نداشتهاند؛ درست مثل برندگان لاتاری. بنابراین اگر قصد فروش شرکت خود را دارید زمان کافی برای برنامهریزی برای زندگی و شرایط بعد از فروش صرف کنید.
فرهنگ استارتاپی کارآفرینان را مقید میکند به هر قیمتی که شده تصویری شکستناپذیر از خود در اذهان عمومی جای دهند. اما استارتاپ ها مسالهی مرگ و زندگی نیستند و فقط مربوط به کارند.
برد فلد میگوید: «شکست خوردن، بازنده بودن و افسردگی همگی عادی هستند. تنها راه برای نجات این است که دیدگاهمان را مجدداً نو کنیم. شروع مجدد بخشی از فرآیند استارتاپ است. کسانی که در فضای کارآفرینی هستند این را بیش از هر کس دیگری درک میکنند.»
«تونی هسیه[۶]» میگوید: «هدف یک کارآفرین فقط راهاندازی یک کسبوکار نیست بلکه هدفش ایجاد سبکی از زندگی است که سبب خوشبختی همه و خودش میشود.»
فریمن میگوید: «احساس موفقیت شما در زندگی باید در زمینههایی غیرمرتبط با شغلتان باشد. به جای اینکه به خود بگویید من شکست خوردم، کسب و کارم شکست خورد، من یک بازندهام، زاویهی نگاهتان را تغییر دهید: نابرده رنج گنج میسر نمیشود. زندگی روندی مدام از آزمون و خطاهاست. اجازه ندهید کسب و کارتان ارتباطتان با وجود انسانیتان را تحت فشار قرار دهد. برای جنگیدن با افسردگی ارتباط با دوستان و خانواده سلاح قدرتمندی میتواند باشد.»
چقدر خوب خواهد شد اگر به جای اینکه وانمود کنید بر همه چیز فائق هستید، با دیگران در مورد چالشهایتان صحبت کنید و چقدر تعجب خواهید کرد از اینکه بنیانگذاران دیگر هم مشتاق شنیدن این سخنان خواهند بود. صحبت کردن با دیگران در این مورد کار آسانی نیست اما بخشی از ویژگی انسانی ماست.
«کاترین شو[۷]» میگوید: «کمک خواستن در زمان افسردگی از شجاعانهترین کارهایی است که میتوانید انجام دهید. کمک خواستن شما را آسیبپذیر میکند اما این به معنای ضعف و ناکارآمدی شما نیست.»
«امی بچلر[۸]» همسر برد فیلد که تاثیر زیادی در از بین بردن افسردگی او داشته است همواره به او میگفته: «برد، احساساتت را لمس کن. آنها را سرکوب نکن. در آنها سیر کن و به آنها بیاندیش. مهمتر از همه کشف کن که چرا چنین احساساتی داری. کار ناراحتکنندهای است اما بخشی از ذات انسانی ماست و ما میتوانیم از این طریق به خودمان و دیگران کمک کنیم.»
این چالشها منحصر به فرد نیستند اما شخصی هستند. بهترین راه برای غلبه بر آنها اجتماعی کردن این موضوع است. ما نهتنها به یک زبان جدید بلکه به یک چهارچوب اجتماعی جدید برای حل این مشکل نیاز داریم. بیشک راه درازی تا رسیدن به این هدف وجود دارد اما سرمایه گذاران میتوانند تاثیر زیادی در رسیدن به این هدف داشته باشند.
بعضی از سرمایه گذاران خطرپذیر برای حل مشکل افسردگی کارآفرینان وارد عمل شدهاند. فلیسیس ونچرز[۹] متعهد شده که ۱% از سرمایه گذاری را صرف رشد خود کارآفرینان کند. بنیانگذار این شرکت میگوید «این برنامه نتیجهی دو سال تحقیق و بررسی بوده است»
این ۱% سرمایه، هزینههای جلسات درمان، مربیگری، مشاوره، برنامههای توسعهای و برنامههای تعاملی با دیگر بنیانگذاران را تحت پوشش قرار میدهد.
«کریس گیبسون[۱۰]» (مدیر عامل استارتاپ) از اولین کسانی است که از طرح فلیسیس استفاده کرد. او به همراه چند مدیرعامل دیگر هر چند هفته یک بار از طریق ویدیو کنفرانس در مورد تصمیمات مهم استخدامی و مشکلات خودشان با هم به بحث و گفتگو مینشستند. او میگوید: «وقتی با چند کارآفرین دیگر به صحبت مینشینی، هیچکسی و هیچ سرمایهگذاری نیست که بخواهد شما را قضاوت کند. گیبسون میگوید مردم فکر میکنند اگر احساساتتان را با دیگران مطرح کنید برای سرمایهگذاران و دیگران به این معنی خواهد بود که کارها خوب پیش نمیرود. اما واقعیت این است که حتی وقتی کارها خوب هم پیش میرود کارآفرینان زندگی پراسترسی دارند.»
فلیسیس معتقد است که اختصاص دادن چنین منابعی و عمومی شدن این مسائل سبب میشود که بنیانگذاران نه مغرور شوند و نه بیش از حد تحت فشار قرار گیرند.
مدیرعامل فلیسیس میگوید: «بنیانگذاران استارتاپ ها در محیط پراسترسی قرار دارند و ما از آنها انتظار داریم شرکتهای تحولآفرینی را راه بیاندازند و دنیا را تغییر بدهند اما به لحاظ روحی حمایتی از آنها نمیکنیم. ما همه چیز را به آنها محول میکنیم و آنها را تنها میگذاریم.»
راهاندازی یک استارتاپ شبیه کوهنوردی است و فتح یک قله کار سخت و دشواری است. ساعات طولانی دوری از خانواده، مسئولیت داشتن نسبت به سرمایه گذاران و کاربران و ترس از شکست شدیداً استرسزا هستند. کارآفرینی حتی خوشبینترین افراد را هم در معرض افسردگی قرار میدهد.
بنابراین رشد خودآگاهی در این زمینه بسیار مهم است. اگر نزدیکانتان به شما گوشزد میکنند که خودتان نیستید و رفتارتان تغییر کرده است و خودتان هم متوجه شدهاید که انرژیتان کم است و بیعلاقه شدهاید، زمان آن رسیده است که کارتان را متوقف کنید و بررسی کنید که چه اتفاقی دارد برایتان میافتد.
بدانید که شما تنها کسی نیستید که این حالت را تجربه میکند و قرار نیست به تنهایی حلش کنید. اولین قدمتان در این راه این است که به دنبال حمایت اجتماعی و کمک حرفهای باشید.
[۱] Toby Thomas
[۲] Brad Feld
[۳] sean percival
[۴] Michael A. Freeman
[۵] Sudden wealth syndrome
[۶] Tony Hsieh
[۸] Amy Batchelor
[۹] Felicis Ventures
[۱۰] Chris Gibson
منابع:
Startup life by Brad Feld
http://blog.samaltman.com/founder-depression
https://www.feld.com/archives/2015/04/bringing-depression-shadows-startups.html
https://techcrunch.com/2014/06/14/we-need-to-talk-about-depression/
https://www.feld.com/archives/2018/06/the-discomfort-of-depression-and-suicide.html
https://www.linkedin.com/pulse/kate-spade-depression-after-business-exit-laura-rich/
https://www.inc.com/magazine/201307/brad-feld/many-entrepreneurs-deal-with-depression.html
https://feld.com/archives/2014/10/founder-suicides.html
https://techcrunch.com/2014/06/14/we-need-to-talk-about-depression/